-
کمند دولت اگر چند سر کشیده رود*** ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید
1392,04,31 09:00
عجیب شبی بود باران تیره در هیاهوی رسوایی من سخت تیره می بارید. محرابی درونم، همچنان اتاق تاریکم بوی گر و پیسی گرفته بود. انگاری با چیزی مثل قلم یا هر چیز شبیه به آن، روی کاغذکی زمزمه می کردم؛ انگار قصیده یا بهتر بگویم غزل مرگم بود، آری ؛ من به وضوح می دیدم و کاری از دستم بر نمی آمد تا کاری جز آن را بکنم. سخت بود که...
-
چشمی به راه
1392,04,29 19:44
با توبودن نیست چشمی به راه در آنسو که آسمان چشمی به ژرفناکی خورشید کاشت کاش تبسمت در غرورم هنوز کاشانه داشت و هنگامِ شاعر نمودنم هنگامه شعور برخاست و میدان بی نصیبی از طلوع شادی برخاست تا سپیدی دیگرمتولد شد یا که غزل.
-
[ بدون عنوان ]
1392,04,28 06:52
از آن هنگام که خورشید شرق را احاطه کرد ماه از حسادت گریبان ستاره را پاره نمود.
-
[ بدون عنوان ]
1392,04,27 06:59
مردم فرومایه از اشتباهات و لغزشهای اشخاص بزرگ لذت فراوان میبرند . آرتور شوپنهاور
-
[ بدون عنوان ]
1392,04,08 02:22
سرباز خروشید؛ آن رگِ به خواب رفته جوشید؛ شاهی که به رویا خاموش بود؛ در نبض زمان به جان ،کوشید بِنگر ما و تو و او و هر کس در چنبر شاهرگِ هر دید آزاد سرویم یا که یک بید... سعید باقری
-
شب میلاد امام زمان(عج)
1392,04,03 01:10
او خواهد آمد و من در ترنمی صبحگاهانه خواهم رقصید؛ شادی، شوق و دیدار از شام گاهان نظاره خواهند کرد و آسمانیان منتظر که او کی خواهد آمد ... س.باقری
-
[ بدون عنوان ]
1392,04,02 01:15
به سرزمینی پا گذاشتم که شِگفت بود برکه ای داشت خاموش و شگرف آرام و صبور گام برداشتم در گلزارش پا نهادم همه شکفته شد... سعید باقری رخشان
-
گناهی پست
1392,04,01 09:55
زبانم در نمی رازناک خوشه ای از شباهنگ ها می بافد ؛ اما من در گناهی پست گرفتار آمدم که تسلی باشدم موجَش که شاید از بی قراری ها آرام گیرم چه سخت است و اما من کلامم نیز در رنج و آزار است و چه بی روشنیست این دل که این نا جوانمردِ بی پایه را بالین است
-
خلاصه ی خسرو و شیرین معروفترین داستان عاشقانه ایرانی
1391,10,01 02:40
خسرو و شیرین دومین منظومه نظامی و معروفترین اثر و به عقیده گروهی از سخنسنجان شاهکار اوست. در حقیقت نیز، نظامی با سرودن این دومین کتاب (پس از مخزن الاسرار) راه خود را باز مییابد و طریقی تازه در سخنوری و بزم آرایی پیش میگیرد. این منظومه شش هزار و چند صد بیتی دارای بسیاری قطعات است که بی هیچ شبهه از آثار جاویدان...
-
ساقی لب تشنگان
1391,09,21 22:38
شهادت را در کلامی آموخت نگاهی را که تو در دریا انداختی ونیز آموخت تو را با خجالتی که تا آسمان شرم داشت و دیگر نی آموخت تا دیگر را غرق شد در پیچاپیچ موج هایش و اینگونه ساکت ایستاد
-
برگ
1390,11,12 23:45
برگ تکیده در کنار جوی در آغاز شب را به چیزی نگرفت. ابر با شرمی چکیده بر لبانِ خورشید گرفتار ماند. سرخی مغرب از چه ناشی شد؟ ماه در نمازش غرق شهوت بود چرا کسی آخرین جمله را نسرود و چرا کسی آخرین بیت را بر دلش ننگریست؟ تا که شرط چیست؟ آنرا که به آن با چشمانی تیره هجوم برد...
-
مدیریت هوش احساسی (EQ) در محل کار
1390,01,12 01:07
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA چگونه برای خود و دوستان بهترین شرایط را فراهم آوریم . این مقاله رو جالب دیدم برا همین در وبلاگم قرارش دادم تا دوستان هم از آن استفاده کنند البته مطالبی رو هم بهش اضافه کردم Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA آیا تاکنون در موقعیتی قرار گرفته اید که با اینکه همه چیز به...
-
۲۶ فن مهم برای تقویت حافظه
1389,12,02 11:14
متخصصان روان شناسی و دست اندرکاران تعلیم و تربیت ، فنون ، روش ها و تدابیر متعددی رابرای پرورش ذهن ، تقویت حافظه و یادگیری بهترارائه کرده اند که در این جا به تشریح آنهامی پردازیم . تقویت حافظه ، همان یادگیری بهتر است .تقویت حافظه یعنی رعایت اصول و قوانین حاکم بر یادگیری . اگر قوانین حاکم بر یادگیری را خوب رعایت کنیم ،...
-
همینجوری....
1389,07,17 21:18
گر به سان برگ به خزان باشم فکر دوباره بر سر دارم که برای فصلی دیگر به خزان باشم تکرار و تکرار پر از بودن برای بودن زیستن برای زیستن نه فاصله و نه دوری بلکه هم آواز شدن برای احساس . تشنگی و روح. سعید .باقری
-
نان
1389,07,05 22:56
نان پختن نان شکستن نان قسمت کردن.... نان بودن!
-
رقاص عرفان
1389,07,01 00:15
رقصنده ایمان دارد که هنرش چیزی برای گفتن دارد که با هیچ روش دیگری غیر از رقص نمیتوان بیان کرد... بعضی وقتها سادگی وقاری که در یک حرکت موجود است میتواند عملکردی به حجم کلمات داشته باشد. حرکاتی وجود دارد که میتوانند با قدرتی بیهمتا بر اعصاب بتازند، حرکاتی که توانایی تحریک احساسات و هیجانات را دارند، و خود...
-
حیرت دفتر
1389,07,01 00:02
حیرت دفتر در غبارِ حیرتِ دفتر شمع بوی آواز می داد جویبارِ سرخِ شرق سرازیر به سمت آفتاب گسیل بود خنده های دقیقِ آینۀ شروع در صفِ آزمونِ دیدار ایستاده پس ِ ابر های تناقض پنهان بود و اعتقاد عریان واژه ها در پس ِ عقاید تنگ ؛ نمایان بود و فرسنگها فاصله من و او را , اندکی بود که پایانی نداشت سروده ی سعید.باقری
-
کوتاهی زمان
1389,06,31 23:57
کوتاهی زمان خروش و ولوله اوهام و خیال ذر برگ های تشنه جاریند و دوستی رقمی بالاست از عمیق واژگان خدا و این تکامل ماست در جبین کوتاه زمان بسراییم به سپید و غزل پرواز را ؛ آزادی و عشق را. Monday, March 15, 2010 7:11 AM سعیدباقری
-
غروب من
1389,06,24 12:42
ای غروب دلگزای من آیا می شود ترا به صبح قرینه گفت؟ آیا می شود ترا روشنایی؛ آفتاب در آن سوی دیگری نامید؟ و یا شبی پر از ستارگان ؟ و نیستی تو جز به مرگ من ؛ قرین. و نیز من ، پر فروغ ستاره ای برای مرگ تو ! مدعی به جنگ تو.برای ننگ تو کنون روشنی برای توست یا به رای من پس تو خاموش در اساطیر باش و من هم خاموش می شوم در خیال...
-
لاجورد چشم دختر
1389,06,24 12:22
ای لاجورد چشم دختر سکوت چشمانت، چشمانم را سکوتی دردمند هدیه داد ؛ آری ؛ بدانسو ننگر من با نگاهت می بینم تو را ای شهبانوی بهشت بر من بگو بر من روانه شو در زندگی در زیرِ بارانِ ستارگان کبود در عشق آری مشتاق توام چرا که دوستت دارم! ای لاجوردین به من ! به من! بوسه بده ای عروس من حجابت را برای من بشکن. برای من. سعید.باقری
-
شب است در پاییز
1389,05,31 23:38
در شبی آرام پهنه سردی، که در کف می رساند باد ؛ جلوه های راز ناک می گشایند رنگ ها پرواز سرودینِ پاییز می نگارد هزارانی به دستانی، که نیرومند است. نار ، تاک ، آب و خاک خاموش زین معما ؛ به چنگِ خواب، به آوازِ رنگی که بس سرد است یا گرم . گرم از رنگ، سرد از سنگ. آری، بس آن یخ بسته تاریک است سخت به مردابی که در خاموشی قعر...
-
[ بدون عنوان ]
1389,05,29 20:22
لذت تلخ تو را نوشیدم کلام به شهد جنون رسید در بوسه زار سپید تو سوسن وا ماند در خلوت دهانش که سوخته بود و اکنون فلسفه ی شرق لحظه ایی درنگ ندارد سعید .باقری
-
حماسه غروب
1389,05,26 23:43
تو در زمزمه ای سرزمین سوزان تب مرا به آهستگی نسیم در نوردیدی و شرح غزل زمان فراموسی و نسیان خورجین های خالی باورم شد این را به سطوح بزرگ ژرف پنداشتی و گذرت شعله های سرودین بخشش را به نیایش گندمزار در حماسه ی غروب به فصل تکامل داد و رویای شبنم زندگیم را درحقیقت به زمین فرو چکاند و زمزمه شد عشق.!!! سعید باقری
-
یک زندگی خوب
1389,05,26 23:13
یک زندگی خوب و درخشان مجموعه ای از هزاران تلاش و ایثاری است که هیچ کس از آن با خبر نیست. مردان بزرگ از ارتفاعاتی که فتح کرده اند حفاظت می کنند جا هایی که یک شبه به آن نرسیده اند. اما هنگام شب در حالی که همراهانشان خفته اند باز هم به تلاش خود برای پیشروی ادامه می دهند. هنری واوزورث لانگفلو